انتظار ما برای نی نی دار شدن  انتظار ما برای نی نی دار شدن ، تا این لحظه: 10 سال و 9 ماه و 14 روز سن داره
یکی شدن ما دو تا یکی شدن ما دو تا ، تا این لحظه: 14 سال و 9 ماه و 6 روز سن داره

روزهای انتظار

شروع سیکل آی وی اف

سلام دوستای گلم  امیدوارم تاخیر منو ببخشید  بعد از ماه رمضون کمی درگیر بودم و بعدش هم رفتیم مسافرت و دیگه الان تونستم بیام و یه سری بزنم . ممنونم که نظرات دلگرم کننده میذارین .. بات خوندنشون کلی انرژی میگیرم حتی اگه یک دونه باشه  جونم براتون بگه من امروز صبح دیگه رسما وارد سیکل آی وی اف شدم  امروز ساعت 8 صبح رفتم و اولین امپول هام رو زدم  سه تا فوستیمون دور ناف  البته دو تا پودرش با یک آب قاطی میشد و دو بار سوزن خوردم . دردش کم بود . خدا کنه امپول های دیگه هم در همین حد باشه  هرچند دیگه هر دردی هم باشه با امید رسیدن به بچه قابل تحمله  شاعر میگه عشق تو می کشاندم "شهر به ش...
17 مرداد 1394

حول حالنا الی احسن الحال

سلام دوستای گلم.. چیزی کمتر از 24 ساعت به شروع سال جدید مونده امیدوارم این سال براتون تجربه های شیرین و جدید رو به همراه داشته باشه.. دعا میکنم همه ی منتظرا از جمله دوستای عزیز وبلاگیم توی این سال به ارزوشون برسن و یه روزی تو این سال اینقدر براشون عزیز بشه که هرسال اونو جشن بگیرن... ازتون میخوام شما هم برام دعا کنید.دعا کنید امسال آخرین سال انتظار من و همسری باشه    خدایا نعمت زیبای فرزند رو به تمام منتظران عطا کن... الهی آمین  پیشاپیش سال نو تون مبارک! 
29 اسفند 1393

پست خداحافظی

سلام دوستای گل و مهربون و همیشه همراه اول از همه اینو بگم که من این ماه هم مامان نشدم و 4 روز پیش پری سر موعد و بدون تاخیر اومد و ....... اما خب بازم ناامید نیستم و داریم همه ی تلاشمون رو می کنیم که این اسپرم های تنبل رو فعال کنیم همسری یه دوره قرصهای جلبکی اسپرولینا و کلرلا رو مصرف کرد ( مدت 3 هفته ) و بعد از 3 هفته آزمایش داد و خدا رو شکر تحرک اسپرم ها و تمام فاکتورهایی که توی آزمایش بود خیلی خیلی خوب شده بود . و تحرک که از همه مهمتره دوبرابر شده بود . البته اینو بگم که این قرصها رو دکتر تجویز نکرده و من حتی از یکسال پیش هم درباره ی تاثیر این قرصها شنیده بودم اما همسری هیچوقت نمی خواست که خودش دارویی رو امتحان کنه بدون تجو...
29 شهريور 1393

نیمه ی تابستان و روزهای مردادی ما

سلام دوستای گلم عید همگیتون مبارک با تاخیر زیاد !! و امیدوارم که طاعات و عبادات همگی مورد قبول حق قرار گرفته باشه .. تو این شب و روزهای مبارک هروقت میخواستم برای پایان گرفتن انتظار خودم دعا کنم به یاد همه ی منتظرای دیگه هم بودم و دعا می کردم خدا هرچه زودتر به همه شون نی نی یا نی نی های سالم و صالح عطا کنه . از همه ی دوستای خوبی که به یاد من هم بودن و برام دعا کردن واقعا ممنونم . انشالله همه تون حاجت روا شین ... خبری در مورد نی نی نیست اما اتفاقی که این مدت باعث شد من یه ذره سرم بند باشه و کمتر به موضوع بچه فکر کنم ، این بود که به لطف خدا و کمک پدر و مادر همسری یه خونه ی خوب خریدیم و الان هم دلیل کمتر اومدن های من ، کارهایی هست که مربوط...
14 مرداد 1393

این 20 روزی که نبودم

سلام به دوستای گل و مهربــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــون ... ممنونم که بهم سر می زنید و همینطور به خاطر کامنت های قشنگتون که کلی بهم انرژی مثبت میده بالاخــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــره پابان نامه و پروژه ی عملی رو تحویل دادم بلــــــــــــــــــــــــــــــــه !!! دیروز بالاخره تموم شد . خیلی استرس داشتم و تا لحظه ی آخر هم مشغول کار بودم اما بعد از اینکه ارائه دادم و استادام کلی خوششون اومد و کلی ازم تعریف کردن ، خستگی کار از تنم رفت بیرون . حتی استادم ازم شماره گرفت گفت می خوام به چند تا ارگان دولتی معرفیتون کنم برای کار !!! خلاصه اینکه بالاخره دوران کارشناسی هم تموم شد و فعلا هم قصد ادامه...
21 خرداد 1393

شرح حال این روزها

این روزا حسابی درگیر پایان نامه شدم ..... ببخشید که فرصت نمی کنم بهتون سر بزنم یا اینکه پست جدید بذارم ... 21 خرداد روز دفاعمه ، ساعت 8 صبح ، و هنوز کلی کار نکرده دارم .... یعنی پروژه ی عملی م مونده !!! 15 روز قبل از تاریخ دفاع هم باید پایان نامه رو تحویل استاد بدم ... و بعداز 21 خرداد،دیگه یک نفس راحت می کشم ... در مورد نی نی باید بگم که همچنان در تلاشیم ... یعنی فروردین ماه که روزای تخمک گذاری رو از دست دادیم اما این ماه داریم دوباره تلاشمون رو می کنیم .. موعد پری بعدی 23 اردیبهشت هست . تا ببینیم انشالله خدا چی میخواد . ماه فروردین پری یک روز ، زودتر اومد . این ماه رو نمیدونم ... انشالله نیـــــــــــــــــــــــــــاد ... امسا...
7 ارديبهشت 1393

عید امسال !

سلام به همه ی دوستای خوبم . دلم براتون تنگ شده بود عید تموم شد و دوباره همه جی مثل قبل شد .. این مدت از صبح تا شب همسری خونه بود و من یه کم بدعادت شده بودم ... اما الان دیگه بیشتر روزا شب میاد و فقط شام می خوریم و می خوابیم ! البته به خاظر کلاسهای دانشگاهش که معمولا تا 9 شب هست . تا روز 11 فروردین هیچ سفری نرفتیم و همش در حال عید دیدنی رفتن بودیم ..... و خب یه روزم مهمون برامون اومد . اما 11 اسفند با پدر و مادر و خواهرم اینا راهی طبس شدیم . پدر شوهر خواهرم توی طبس یه خونه دارن که به خاطر کارشون از طرف دولت بهشون داده شده و دو سه هفته میرن اونجا و باز برمیگردن مشهد . و یه خونه ی دیگه هم تو طبس دارن که خودشون اجاره کردن . ما و ماما...
19 فروردين 1393