روزهای آغازین سال 94
اولین سلام به دوستای گلم در سال جدید
امیدوارم سال رو به خوبی و شادی آغاز کرده باشین ..
در مورد خودمون خبر خیلی مهمی نیست .. غیر از اینکه همسری دوباره بعد از دو ماه مصرف آمپول ، آزمایش داد و تغییر چندانی در آزمایش به وجود نیومده بود
بعد از اینکه با دکترش صحبت کرده بو جناب دکتر فرموده بودن که معمولا بعد از مصرف آمپول اسپرم ها یه افتی می کنن و با داروهایی که ما بعدش میدیم یهو وضعیتشون خوب میشه !
که اینم از وعده های سرخرمن جناب دکتر بود و برای این بود که ما امیدوار شیم !!!
دوباره برای دو ماه دارو داده و باید باز هم صبر کرد .............. چاره ای هم نیست جز صبر
البته خود همسری هم یه سری دارو از عطاری گرفته که تاثیز خیلی خوبی داره و همینطورقرصهای جلبکی که قبلا میخورد رو هم گرفته .. چون با اون ها بیشتر از داروهای دکتر نتیجه گرفتیم
دیگه اینکه دکتر گفته لازم نیست دوباره عمل کنی .. واریکوسل راست اونقدر تاثیری تو ناباروری نداره ! دیگه نمیدونم چقدر میشه به حرفش اعتماد کرد
نمیدونم تو پست های قبل گفته بودم یا نه .. یه دکتری هست توی مشهد که معروف هست و برای ناباروری زنان ، خیلی ها میرن پیشش
یکی از دوستان هم که دو سال بود بچه میخواست و بچه دار نشده بود ( البته مشکل از شوهرش نیود ) و یه بچه هم داشتن ، رفته بود پیش این دکتر و الان سه قلو بارداره که دلیلش هم همون مصرف قرصهای محرک تخمدان هست
حدودا یک ماه قبل از عید خواهرم بهم پیشنهاد داد که منم برم پیشش ( گرچه مشکل از من نیست ) اما همون بنده خدا که سه قلو بارداره گقته بود یه نفر هم که مشکل از شوهرش بوده رفته پیش ایشون و دوقلو باردار شده
برای همین منم گفتم بهتر از دست روی دست گذاشتنه و رفتم وقت گرفتم که اون موقع برای سه ماه بعد وقت داد !!!!! که الان دو ماهش رفته یعنی برای اوایل خرداد وقت داده
یه دکتر طب سنتی هم که خیلی معروف هست تو مشهد و همون روز اونجا هم رفتم که ازش وقت بگیرم ، برای 13 آبان بهم وقت داد . یعنی برای 8 ماه و نیم بعدتر از اون روزی که وقت گرفتم !!!!!!!
نمیدونم واقعا تا اون موقع هنوز منتظرم یا ..... اما خیلی امیدوارم که اینطور نمیشه و ان شالله اینقدر طولانی نمیشه
پدرشوهر و مادرشوهرم رفته بودن کربلا و تا آخر هفته برمیگردن .. الان دو هفته هست که رفتن .. گفتن حسابی برای ما دعا کردن و یه پیرهن نوزادی تقریبا پسرونه هم گرفتن و متبرک کردن ... ان شالله خود امام حسین (ع) نطری کنه
خبر دیگه اینکه خواهرم سه ماه و اندیه که بارداره و دومین بچه ش رو تو راه داره . بچه ی اولش هم مهرماهی هست (توی مهر 6 سالش تموم میشه) و این یکی هم مهر ماهی میشه .
من خودم خیلی خوشحال شدم وقتی فهمیدم برای دومین بار دارم خاله میشم . اما واکنش بقیه به این موضوع کمی اذیتم میکرد .. به محض ابنکه خبر رو میگرفتن میگفتن پس اون یکی چی ؟؟ (منظورشون من بودم !) یا اینکه مثلا یه بنده خدایی بهم گفت : تو عقب موندی ..... ( انگار مسابقه است !)
و خب همه وقتی می فهمیدن یاد من می افتادن ! و نمیدونم باردار شدن خواهرم چه ربطی می تونست به من داشته باشه .. ! منطق سوال رو نمی فهمیدم . هرچند که خیلی وقته نسبت به این جور چیزا بی تفاوت شدم و زیاد برام اهمیتی نداره
یه روز هم یه نفر بهم گفت ان شاالله یه دوقلو بیاری و با توجه به اینکه ازش شناخت داشتم میدونستم پشت حرفش منظورش اینه که مشکل دارین ! یا مشکل داری !!
به هر حال یه روزی همه ی این چیزا تموم میشه و درخت صبر ما هم میوه میده ان شالله
ببخشید که خیلی دیر پست گذاشتم آخه این روزا شدیدا درگیر مهمون داری بودم و هنوزم هستم .. آخه از اسفند به بعد تازه همه دارن میان خونه نوئی مون چون قبلش خونه آماده نبود و کارای داخلی خونه زیاد بود .برای همین مهمونیا موند برای قبل عید ، عید و حالا که ته مونده ی مهمونا دارن میان و البته باید ته مونده ی آجیلا رو هم بخورن