خدایا امیدمون به توئه و بس
الان که دارم پست میذارم سرشار از یه حس قشنگم ... آخه قراره تا نیم ساعت دیگه همسری بیاد دنبالم و بریم کمیته امداد و کفالت یک بچه یتیم رو بگیریم .. و ان شالله تا حدی که وسعمون میرسه کمک کنیم بهشون ... راستش این نیت مدتها تو سرم بود و فرصت عملی کردنش رو پیدا نمی کردم . قبلا داشتیم ولی الان تقریبا دو ساله که از این خیر بی بهره هستیم و ان شالله امروز عملی میشه .
میخوام کم سن و سال ترین دختر رو بردارم آخه دلم قیلی ویلی میره واسه اینکه براش لباس و عروسک بخرم ... خیلی حس خوبی داره
دو روز پیش یعنی 30 مرداد ، دقیقا یک سال از عمل واریکوسل همسری گذشت و ما هنوز هیچ نتیجه ی امیدوار کننده ای نگرفتیم
28 مرداد ، همسری وقت دکتر داشت . 6 روز قبلش هم آرمایش داده بود و ما یه چیزایی فهمیده بودیم خودمون .. و متوجه شده بودیم که آرمایش تغییر خیلی زیادی نکرده ...
سه شنبه با هم رفتیم دکتر . اینو بگم که وقتی پیش این دکتر می ریم تا مدتها بعدش من خیلی ناامید می شم و افکار منفی میاد سراغم ...
آخه خیلی از حقایق رو میگه که به نظر من نباید گفت به مریض ...
دکتر گفت که الان میزان تحرک اسپرم ها از همیشه بهتره . اما خب هنوز مونده تا نرمال بشه .. از من پرسید شما توی این مدت هیچ سقطی نداشتین ؟ و من گفتم نه و یه خرده تعجب کرد
من ازش پرسیدم آقای دکتر ، شما پیشنهاد می کنید که ما تا کی با این روش یعنی مصرف دارو جلو بریم .. آخه الان یک ساله که شوهرم داره دارو مصرف می کنه
گفت : ما به مریضهامون پیشنهاد میدیم که تا یک سال و نیم یا دو سال بعد از عمل ، صبر کنن و بعد اگه نتیجه نگرفتن در کنار دارو ، از روشهای پیشرفته مثل آی یو آی و آی وی اف و میکرو استفاده کنن .
اما شما برای انجام عمل آی یو آی و آی وی اف ، اسپرم هاتون به اندازه کافی خوب نیستن و احتمال اینکه این عملها با شکست مواجه بشه خیلی زیاده.
من پرسیدم : میکرو چطور ؟
گفت : میکرو خوبه و میتونید انجام بدید ولی میکرو توی مشهد زیاد سابقه ی خوبی نداره و به نظر من تهران برین بهتره .. اما حدااقل باید سه هفته بمونید ...
و بعد ادامه داد : شما فکر نکنین میکرو به همین آسونیاست . شما باید برید کلی آزمایش و دارو و .. بعد بیهوشی و انتقال و باز اگه نشه دوباره از جنین های فریز شده براتون انتقال بدن و .... آخرم معلوم نیست چی بشه .. تازه شاید همین جوری که برید جلو ببینید که یهو براتون بیست میلیون خرج برداشت .
بعد رو به من گفت : شما چرا اینقدر عجله دارین ؟؟ چند سالتونه ؟ گفتم : 25 بعد از همسری پرسید و اونم گفت : 28
آقای دکتر خندید و گفت : ما 28 ساله بودیم تازه ازدواج کردیم .. شما نباید عجله کنین . عجله کارو خراب می کنه .. مگه شما نمی خواین بچه دار شین ؟ خب من می گم میشین . باید صبر داشته باشین ... صبر زیاد
حرفای دکتر برام خیلی سنگین بود . برام خیلی سخته فکر کنم که هنوز باید علاوه بر این یک سال ، یک سال دیگه هم صبر کنم تا ببینم با دارو نتیجه می گیریم یا نه
دکتر گفت شاید تا یک سال آینده وضعیت اسپرم ها به حدی برسه که شما بتونید با آی یو آی هم جواب بگیرید .. و یا به حدی برسه که لااقل آی وی اف کنید و بچه دار شید ........... و دیگه اون مشکلاتی که میکرو داره رو شما درگیرش نشین ...
گفت من مریضی داشتم که از شما بدتر بوده و بچه دار شده به طور طبیعی .. اونم فقط با داشتن سه میلیون اسپرم .. اما مریضی هم داشتم از شما بهتر که حتی با میکرو هم بچه دار نشده
ولی واقعا تحملش سخته ... تحمل اینکه این همه وقت به امید اینکه تغییری تو آزمایش به وجود بیاد بشینیم .. آخه تغییراتش بعد از یک سال خیلی جزئیه و زیاد امیدوار کننده نیست برامون .
اما دکتر می گفت بعضیا می گن ما که عمل هم کردیم و هیچ فایده ای نداشت . اما من بهتون می گم اگر عمل نکرده بودید الان وضعیت اسپرم ها خیلی بدتر بود ..
تو اون دوره ای که اسپرم ها خیلی رشد داشتن همسری قرص کیومکس مصرف کرده بود .
برای همینم دکتر دوباره همون قرص رو نوشت و یه قرص دیگه هم نوشت و گفت اگه گیر نیومد اون رو بگیرین به جای کیومکس .
هنوز همسری فرصت نکرده بره داروهاشو بگیره اما از شانس ما این قرص کیومکس خیلی کمیابه و بعید میدونم گیر بیاد .. به خاطر همین تحریم ها و .... وارد نمیشه
دیگه نمیدونم باید چه کرد ... تنها کاری که از دستمون برمیاد فقط دعا کردنه .. از شما هم میخوام برامون دعا کنید دوستای مهربون و عزیزم . این روزا به خاطر این موضوع خیلی دلم گرفته .. خیلی
چند روز پیش خواهرم می گفت مربی مهد بچه ش چند سال بچه دار نمیشده و رفته یزد برای انجام میکرو .. سه قلو هم باردار شده اما بعد از 5 ماه بچه هاش سقط شدن .. طفلی از ترس اینکه مامانش حالش بد نشه نیومده مشهد و چیری هم به اونا نگفته .. تا اینکه همین تازگی ها اومده ... از این قبیل حرفا آدم زیاد میشنوه و اینه که تصمیم گیری رو خیلی سخت می کنه ...
همسایه ی خونه ی جدیدمون ( البته هنوز اونجا ساکن نشدیم ) یه دوقلوی دختر داره . یه دختر بزرگترم داره .. دوقلوهاش ده روزه هستن . دیروز با همسری رفتیم خونشون و دیدیمشون . خیلی کوچولو موچولو و ناز بودن . (البته نمیدونم با چه روشی باردار شده و نپرسیدم .. شایدم ارثی بوده )
جالبه از وقتی که این مشکل رو داریم همه جا بچه ی کوچیک می بینیم ... اینقدر زن حامله و بچه ی کوچیک می بینیم که احساس میکنیم دنیا داره بهمون دهن کجی می کنه ... ولی بازم امیدمون فقط به خودشه . خود خدا که انشالله نظری به ما هم بکنه و با وجود گنهکار بودن لطفی در حقمون کنه و دعامون رو مسنجاب کنه .
امیدوارم تک تک دوسای گلم که منتظر هستن هرچه زودتر صاحب این نعمت قشنگ و پر برکت بشن و دامنشون سبز شه ... و امیدوارم وقتی به آرزوشون رسیدن ما رو از دعای خیرشون بی نصیب نذارن .
دوستون دارم ... التماس دعا ی مخصوص