دارو .... آزمایش .... انتظار
٩ شهریور ، که می شد 10 روز بعد از عمل همسری رفت دکتر،ساعت ده و نیم شب وقت داشت و منم خسته و خواب آلود توی خونه منتظرش نشسته بودم تا اینکه ساعت 1 رسید خونه و حرفای دکتر رو برام گفت .گفت که دکتر معاینه کرده و گفته عمل خیلی خوب بوده و بخیه ها هم خیلی خوبه...
بعد یه سری دارو داده برای دو ماه . البته داروها رو گرفته ولی بعد از اینکه به دکتر نشون داده و یکی از داروها ایرانی بوده مجبور شده همه رو با هم پس بده ..چون اگه اون یه دونه رو پس میداد و میخواست بعدا بگیره شامل حق بیمه نمی شد و باید همه رو با هم پس میداده واسه همین روز بعدش دوباره رفت و همه ی داروهاش رو با هم گرفت .
دکتر گفته بود دو ماه بعد بیا ... اما نگفته بود با آزمایش بیا . همسری خودش تصمیم گرفت دفعه ی بعد با آزمایش بره پیش دکتر .. برای منم سوال شده بود که اگه قرار نباشه آزمایش بده دکتر از کجا می خواد بفهمه داروها چه تاثیری داشته و یا اصلا تاثیر داشته یا نه ؟! آدم از کار این دکترا هم اصلا سر در نمی آره .. !
توی اون دو ماه همسری خیلی خوب قرص هاش رو می خورد و احتیاجی نداشت که من بهش یادآوری کنم و این خیلی خوب بود . فقط یه بی احتیاطی کوچولو ( البته چندان هم کوچولو نبود ) انجام داده بود و اونم این بود که هنوز 20 روز از عمل نگذشته ، از بالای وانتی که برای شرکتشون جنس آورده بوده، پریده بود پایین !!! ( در حالی که دکتر گفته بود تا 6 ماه نباید هیچ فشاری به خودت بیاری و کارای سنگین بکنی )و به خاطر اینکه جای بخیه و عملش درد گرفته بود و چند روزی درد می کرد،از دکتر وقت گرفت و رفت پیشش .
دکتر هم گفته بود خیلی شانس آوردی که واریکوسل برنگشته!!! و گرنه باید دوباره عملت می کردم !
تا چند وقت بعد از اون ماجرا همش از قسمت بخیه خونریزی داشت..
تو همین فاصله که همسری دارو مصرف می کرد تا دوره ی دوماهش تموم بشه منم رفتم پیش دکتر خودم برای انجام آزمایشات قبل از بارداری . آزمایش پاپ اسمیر رو که قبلا داده بودم و مشکلی نبود . فقط مونده بود آزمایش خون که یه سری فاکتورهای خونی رو بررسی می کنه و .... که اونم دکتر برام نوشت .
اون روز دکتر تا حد زیادی خیالمو راحت کرد .گفت تاریخهای پریودت از نظر من خیلی خوبه به خاطر اینکه همیشه اگرم به هم میریخته جلو میومده و اینکه عقب بیفته معمولا مشکل سازه نه اینکه جلو بیفته و این منو خیلی خوشحال کرد . این دومین بار بود که میرفتم پیش این دکتر . اونم بعد از دوسال و نیم.
آزمایش همسری رو هم نشونش دادم و گفت که معمولا دو سه ماه زمان میبره که چنین مشکلی حل بشه و گفت شما الان اقدامتون رو داشته باشین اگه حاملگی اتفاق افتاد که چه بهتر و اگرم نشد که خب صبر میکنید و ادامه می دید درمان ها رو .
وقتی بهش گفتم از حاملگی پوچ میترسم گفت حاملگی پوچ الان مد شده و هرکی رو میبینی ممکنه این مشکل براش به وجود بیاد و مشکل شوهرت نمیتونه باعث این قضیه بشه
به خاطر همین نترس و اقدام کن .
ماه آبان برای من دوباره شد شروع انتظارهای طولانی ... آخه همونجور که قبلا گفتم ما فقط یک بار توی تیرماه و یک بار تو مرداد ماه اقدام کرده بودیم و بعد از عمل همسری،تا دوماه جلوگیری داشتیم.. اما حرف دکتر باعث شد دوباره از آبان ماه ادامه بدیم و جلوگیری نداشته باشیم .
دکتر گفت با توجه به سیکل قاعدگی که معمولا 28 روزه بوده روزهایی که برای تو احتمال تخمک گذاری بیشتر هست روزهای 10 - 12 و 14 از شروع پریودت هست . اما روز دوازدهم از همه مهمتره .
روزی که دوباره رفتم دکتر تا جواب آزمایشهام رو بهش نشون بدم خدا رو شکر،گفت هیچ مشکلی نداره . حتی کم خونی هم نداری.هموگلوبین خونت باید ١١ باشه که ١٣ هست و زیادم هست !!
بعدم با یه لحن جالب و خندون برگشت گفت : برو حامله شو !
فهمیدم که یادش نیست من کیم و مشکلمون چی بوده ! گفتم : اگه بشم که خوبه !وقتی دوباره بهش یادآوری کردم که مشکل ما همچین چیزیه ،گفت وقتی همسرت مجددا آزمایش تست اسپرم داد بیار من ببینم تا اگه یه ذره هم پیشرفت کرده بود، دارویی بهت بدم که بتونی سریعتر حامله شی .دیگه نمیدونم دقیقا منظورش چه دارویی بود . شاید داروهایی که برای زیاد شدن تخمک گذاری استفاده می کنن رو می گفت !
چند روز بعد از دکتر رفتن من، تو روزای آخر مهر که حدودا دو ماهی از عمل همسری می گذشت.یه روز که توی خونه ی مامانم اینا بودم و همسری قرار بود بره بیرون،اومدم خونه ی خودمون تا ببینم، همسری هنوز خونه است یا رفته .یهو دیدم نشسته و از درد داره به خودش می پیچه . به گوشی منم زنگ زده بود اما من گوشیم تو خونه بود . کمکش کردم لباساشو دربیاره و دراز بکشه ... طفلکی از درد به خودش می پیچید و من هیچ کاری نمیتونستم براش بکنم. میگفت از قسمتی که بخیه خورده تا پایین تیر میکشه و روی پاش هم میاد . قرص مسکن آوردم و شیاف ضد درد براش گذاشتم اما تا اونا اثر کنه طول میکشید .
اون روزی که رفته بودیم برای عمل، یه آقایی که پسرش اونجا بستری بود گفت من شماره موبایل دکتر شما رو دارم چون دکتر خودمم بوده و شماره اش رو به همسری داده بود . خوشبختانه اون شماره اون روز ، به درد خورد و با وجود اینکه همسری میگفت زشته زنگ بزنیم و ..... اما من راضیش کردم و زنگ زدیم .
ساعت ٤ زنگ زدیم دکترش جواب نداد . ١٠ دقیقه بعد دوباره زنگ زدیم و جواب نداد .. اس ام اس زدم و از زبون همسری براش نوشتم که من دو ماه پیش عمل کردم و الان اینجوری شده و .....
خبری نشد .
بهش گفتم سعی کن بخوابی تا کم کم مسکن هم اثر کنه و خودمم کنارش خوابم برد .
وقتی بیدار شدیم ساعت ٧ بود و همسری دردش تقریبا از بین رفته بود .
چون همه میدونستن که قرار بوده بره بیرون و آخر شب بیاد، مجبور شدیم دوباره یه دروغی سر هم کنیم و بگیم که حالت تهوع و دلدرد داشته و خوابیده و بعدشم دیگه دیر شده برای اونجایی که میخواسته بره و نرفته ....
خلاصه ساعت نزدیک ٨ بود که یهو گوشی همسری زنگ خورد و من رفتم براش بیارم دیدم دکترش داره زنگ میزنه ... تعجب کردم . آخه ما حتی شک داشتیم این شماره ی خود دکتر باشه !
بعد از سه تا بوق قطع شد و همسری تماس گرفت .
از این کار دکتر خیلی خوشم اومد . یعنی انتظار نداشتم که بهمون زنگ بزنه .
بعدم خیلی خوب صحبت کرد و گفت شما با من تماس گرفته بودین ؟
و بعد همسری براش توضیح داد که اینجوری شده . اونم پرسید توی پهلوتون هم دردی احساس میکردید و همسری گفت نه .
اما با این وجود بازم دکتر گفت شاید سنگ کلیه باشه چون دلیل دیگه ای برای درد وجود نداره و بیاین سونوگرافی تا مشخص بشه و ...
و گفت احتمالا سنگ اومده توی حالب ! ( دیگه بدجور نگران شدیم ! با خودمون گفتیم گل بود و به سبزه نیز آراسته شد )
همسری گفت من قرار بوده چند روز دیگه برای معاینه بیام پیشتون .
دکتر هم گفت خیلی خوبه . همون موقع بیاین اما اگه دوباره درد داشتین زودتر بیاین .
نگران بودیم که نکنه واریکوسل برگشته باشه اما دکتر گفت اگه کار سنگین انجام ندادین بعد از دو ماه دلیلی نداره که واریکوسل برگشته باشه .
8 آبان همسری رفت پیش دکترش . خدا رو شکر نه واریکوسل برگشته بود و نه سنگی در کار بود .. هنوزم نفهمیدیم اون درد برای چی بود . دکتر گفته بود همه چی خوبه و این دردها به مرور از بین میره و مهم اینه که الان اسپرم ها به وضعیت خوبی برسن..
قبل از اینکه بره دکتر، دوباره آزمایش تست اسپرم داده بود . اما اون موقع سرماخوردگی شدید داشت و چرک خشک کن هم مصرف می کرد .
دکتر گفته بود اولا زود رفتی آزمایش دادی و هنوز دوره ی درمانت تکمیل نشده . دوما داروهای چرک خشک کن و خود سرماخوردگی روی اسپرم ها تاثیر منفی میذاره و ممکنه جواب آزمایش از این بهتر باشه . فاکتورهای اسپرم همه بالاتر رفته بودن اما نه خیلی !
مثلا همون عددی که توی پست های قبل توضیح دادم که 8 بوده ، شده بود 26و هنوز تا نرمال شدن یعنی 80 خیلی فاصله داشت .
دکتر برای دوماه بعدی دوباره دارو نوشت که بعضیاش همون داروهای قبل بود ..بعضیا هم اضافه شده بود و یکی از داروها هم کم شده بود(که البته قرص ویتامین بود و چیز خاصی نبود)
دوباره همسری باید دارو می خورد .... دلم براش می سوخت . اخه قرص و کپسول خوردن همیشه براش سخت بود و توی قورت دادنش مشکل داشت . می گفت هرچی آمپول بگن حاضرم بزنم اما این کپسول ها ...
توی دوماه دوم یه کمی تو مصرف قرصها تنبل شده بود و من بابت این قضیه خیلی اعصابم خرد می شد . چون اگه بهش یادآوری نمی کردم یادش می رفت و همش سر این موضوع با هم بحث داشتیم.
اما بالاخره اون دو ماه هم تموم شد . با اینکه خیلی امیدوار بودم توی اون دوماه باردار بشم اما هیچ اتفاقی نیفتاد ... فقط تاریخ پریودهام عقب میفتاد ! و باعث می شد بیشتر امیدوار شم و بعد بیشتر بخوره تو ذوقم ... مثلا ماه آبان که اولین ماه اقدام بود برای اولین بار در عمرم پریودم 6 روز عقب افتاد ( البته با احتساب سیکل 28 روز ) ماه آذر هم سه روز و دی ماه هم دو روز !
اما تو ماه آبان چون هیچوقت سابقه ی این همه تاخیر رو نداشتم واقعا فکر می کردم حامله ام ! با اینکه بی بی چک منفی میشد اما بازم امیدوار بودم !
الان به حسی که اون موقع داشتم می خندم ! نمی دونستم حالا حالاها کار داره تا نی نی کوچولوی ما از آسمونا دل بکنه و بیاد !
*** این روزا تمام لحظه هام با فکر به تو سپری میشه . امید و ناامیدی ، نگرانی و بی خیالی ، ترس و دلهره .. اینا همه ی حس های متفاوتیه که هر لحظه به سراغم میاد . کاری از دستم برنمیاد جز دعا .. جز توکل به خود خدا و ایمان به اینکه فقط اونه که میتونه گره های بسته رو با دستای مهربونش باز کنه.فقط اون ... خود خدای مهربون ***