"دو ماه " هایی که همچنان ادامه دارد !
صبح روز ١١ دی ،داروهای همسری تموم شد . اون دو ماه که بی صبرانه منتظر تموم شدنش بودیم گذشت . به خاطر اینکه اون روز بین التعطیلین بود ،به همسری گفتم همین امروز برو آزمایش بده و همین امروزم جوابش رو بگیر تا همین امشب بتونی ببری و به دکتر نشون بدی .
همسری هم که طفلکی اصرار منو می دید چاره ای جز اینکه قبول کنه ، نداشت . از چند روز قبل برای اون شب از دکترش وقت گرفته بودیم .. صبح چهارشنبه بعد از خوردن آخرین قرصها ، رفت به همون آزمایشگاه همیشگی و آزمایش داد . اما بهش گفته بودن جوابش امروز حاضر نمیشه ...
وقتی فهمیدم ناراحت شدم از اینکه باید تا شنبه (١٤ دی) صبر کنه و بعد بره جواب آزمایشش رو بگیره . بعد از ظهر زنگ زدیم به مطب و وقت رو تغییر دادیم و برای شنبه ساعت ١٠ و نیم شب بهمون وقت داد .
بعد از ظهر شنبه وقتی همسری داشت می رفت که جواب آزمایشش رو بگیره ،بهش گفتم جواب آزمایش هرچی که بود بهم زنگ بزن . چه خوب و چه خدای نکرده بد ... میخوام زودتر بفهمم تغییری کردی یا نه .. اونایی که مشکل ما رو دارن میدونن آزمایش اسپرم ،آزمایشیه که تا حدودی خودتون میتونید ازش سر در بیارین و نیازی نیست حتما دکتر بیبنه تا بتونه بگه خوبه یا بد .. برای همین به همسری گفتم که حتما بهم زنگ بزن .
همسری هم همین کارو کرد ...
اما من منتظر شنیدن خبر خوب بودم .. زیاد خودمو برای خبر بد آماده نکرده بودم .
بهم گفت آزمایش با آزمایش قبلی زیاد فرقی نداره ....
تحرک کمی بیشتر شده بود ... اما فقط کمی ! تعداد هم نسبت به آزمایش قبل کمتر شده بود !
هرچند تحرک مهمتر از تعداده .. اما به هر حال نمی تونستم به اون یه ذره دلم رو خوش کنم .... دلم خیلی گرفت . خیلی ....
تا شب که همسری برگرده خونه هزار تا فکر و خیال اومد تو سرم .. خدایا یعنی چی میشه ؟ خدایا یعنی مشکلمون حل نمیشه ؟ خدایا حالا باید چکار کنیم ؟؟
رفته بودم توی اتاق .. زانوی غم بغل گرفته بودم و گریه می کردم .. اشک می ریختم و هزار جور فکر عجیب و غریب میومد توی سرم .
همیشه به همسری می گفتم دلم می خواد طبیعی باردار بشم .. دوست ندارم مجبور به کارهایی مثل iui و ivf و ... بشم . اما حالا تو اون شرایط خودمو به اون روزا نزدیک می دیدم .. به اون روزایی که روی تخت بیمارستانم و قراره این عمل روم انجام بشه ...
تا وقتی همسری بیاد خونه خودمو جمع و جور کرده بودم . دلم نمی خواست با ناراحتی من بیشتر ناراحت شه ... دوست نداشتم خودش رو دلیل ناراحتی من بدونه .
بهم گفت میخوای با هم بریم دکتر ؟
گفتم اگه همرات بیام ، بیرون نمی شینم و میام تو ... گفت اشکالی نداره .
مثل همیشه مجبور بودیم برای مامان و بابام یه دروغی ببافیم تا نفهمن می خوایم بریم دکتر . اونا هم طفلکی ها هرچی بهشون می گفتیم باور می کردن ... شام رو سریع خوردیم و راهی دکتر شدیم .خیلی منتظر شدیم تا بالاخره تونستیم بریم توی اتاق دکتر .
از ساعت 10 و نیم منتظر بودیم اما فکرکنم حدود ساعت 11 و 40 دقیقه بود که رفتیم داخل . طبق معمول دکتر بعد از معاینه گفت مشکلی نداری و جای عمل خوبه .
اما بعد از دیدن جواب آزمایش کمی مکث کرد و گفت : خب ، تحرکش که بیشتر شده .. و زیر لب در مورد بقیه ی فاکتورهای اسپرم هم یه چیزایی گفت و دوباره شروع کرد به دارو نوشتن !
تو دلم گفتم : ای خدا ... دوباره میخواد بگه برین این داروها رو مصرف کنین و دو ماه دیگه بیاین ! یعنی واقعا این داروها نتیجه میده ؟! یعنی ما باید بشینیم و منتظر بشیم تا این داروها معجره کنه و سراغ هیچ چیز دیگه ای نریم ؟
کم کم سوالهای توی دلم اومد روی زبونم و دکتر با صبر زیاد برای هرکدوم از سوال های ما کلی توضیح می داد .. یه ویژگی دکتر همسری اینه که از توضیح دادن اصلا خسته نمیشه . کافیه یه سوال ازش بپرسید و موندنتون توی مطبش تا دوساعت تضمین بشه !
بیچاره مریض هایی که پشت در منتظر ورود بودن !
از توضیحات آقای دکتر همینقدر بگم که ما رو تو یه حالت تعلیق نگه داشت . یعنی بین زمین و هوا !
خب حقم داشت .. اون همینقدر از دستش برمیومد . معجزه که نمی تونست بکنه
ازش پرسیدم چقدر زمان می بره تا این مشکل حل شه ! ( حتما با خودش گفته چه سوال مسخره ای ) جواب داد که : این سوال هیچ جوابی نداره ... هیچ دوره ی درمان مشخصی برای این مشکل وجود نداره .. ممکنه شما با همین وضعیت هم بچه دار بشین و ممکنه حتی وقتی جواب آزمایشها نرمال شه ، هم نتیجه نگیرین و بچه دار نشین ! من بیماری داشتم که فقط دو میلیون اسپرم داشته !! فقط دو میلیون ! اما با همون دو میلیون بچه دارشده و بیماری که بالعکس حتی با دو بار میکرو اینجکشن و کلی هزینه کردن هم نتونسته بچه دار شه ...
و اینو اضافه کرد که : وقتی زن و شوهری برای درمان ناباروری مراجعه می کنن ، باید کفشای آهنین بپوشن ! ( به گفته ی خودش این جمله ایه که توی یه کتاب قطور که راجع به انواع ناباروری و روشهای درمانش نوشته شده ، آورده شده ) و گفت : باید سمج باشین . باید صبر داشته باشین .. بین این همه آدم که از این نوع مشکلات دارن، اونایی نتیجه گرفتن که سمج بودن . یعنی اگه بهشون گفتن عمل ، اونا هم گفتن چشم ، عمل می کنیم .. اگه گفتن آزمایش .. دارو و هرچی ..... همه ی این کارها رو انجام دادن و نه نگفتن .......
دکتر که اینا رو می گفت ، من فقط یه لبخند تلخ روی لبم بود و تو چشماش زل زده بودم . وانمود می کردم که خوبم . اما خوب نبودم . تو دلم غوغایی بود ...
دکتر به همسری گفت : سعی کن تغذیه ی خوب داشته باشی . البته منظورم از تغذیه ی خوب این نیست که تخم دو زرده بخوری .. یعنی چیزهای مقوی بخور . سیگار و مشروبات الکلی هم ممنوع !
یعنی به قیافه ی مظلوم همسری می خورد اهل این حرفا باشه ؟! اینجوری هم نیود که لااقل بگیم اگه اینا رو بذاره کنار ، مشکل رفع میشه !! و یه کم امیدوار شیم !
در مورد iui و ivf هم ازش پرسیدم و جواب داد که iui الان دیگه تقریبا منسوخ شده و من نمیدونم چرا بعضی جاها هنوزم انجامش می دن !!
چون درصد موفقیتش خیلی پایینه . اما ivf اینطور نیست ... ( البته اینو بگم که در مورد آی یو آی حرفش رو قبول نداشتم .. چون دیدم کسانی رو که با این روش جواب گرفتن )
از دکتر در مورد حجامت پرسیدم و اینکه میتونه تاثیر داشته باشه یا نه ..
دکتر با یه لحن خیلی خیلی جدی که حاکی از یه جور نارضایتی در مورد باورهای امثال من بود برگشت و گفت : ببینید خانوم ! من در مورد چیزی که نمیدونم و اطلاعات ندارم نظر نمی دم . اما در مورد حجامت من کاملا اطلاعات دارم و فقط بهتون می گم اینا چرت محضه !
از لحن دکتر خنده ام گرفته بود .. انگار دست گذاشته بودم روی نقطه ضعفش !
می خواستم بگم شما دکترهای متخصص که به داروهای شیمیایی معتقدید کی می خواید یه همزیستی مسالمت آمیز با دکترهای طب سنتی برقرار کنید ؟!
تو این بین ما مریضهای بیچاره باید به ساز کی برقصیم ؟!! دکتر طب سنتی شما رو رد می کنه و شما هم اون رو ... آخه من دیدم کسانی رو که با همین حجامت کلی نتیجه ی مثبت گرفتن .
اما هیچکدوم از اینا رو نگفتم .. با خودم گفتم ما این دکترو انتخاب کردیم .. پس تا زمانی که پیش این دکتر میایم حرف،حرف اونه . اگه مریض به دکترش اعتماد نکنه نمی تونه از داروهایی که اون بهش می ده نتیجه ی مثبت بگیره !
در نهایت دکتر،یه توصیه ی پدرانه بهمون کرد و اون این بود که سعی کنید هربار اقدام می کنید امیدوار باشید و بگید انشالله که ایندفعه میشه .. امید تاثیر مثبتی روی بدن میذاره .
فکر می کنم اون شب یک ساعتی توی اتاق دکتر بودیم !!! بیچاره مریضهای پشت در !
ساعت 1 شب رسیدیم خونه .. فردای اون روز همسری رفت که داروهاش رو بگیره .. این بار دکتر قرص کیومکس رو هم به قرصها اضافه کرده بود و این قرص قیمت بالایی داره .
کل قرصهای همسری،فکر میکنم دویست و ده هزار تومن شد .. که بیمه سی هزار تومنشو برگردوند بهمون .
نمیدونم حالا قرص کیومکس، با این قیمتش ، کاری هم می تونه بکنه یا نه ! انشالله که بتونه .(البته با خواست و لطف خدا) همسری از تاریخ 16 دی ، دوباره خوردن قرصهای جدیدش رو شروع کرد و باید تا 16 اسفند صبر کنیم و بعد دوباره بره و آزمایش تست اسپرم بده و بعد هم دوباره از دکتر وقت بگیره ....بعد از اخرین آزمایش همسری ، طبق توصیه ی دکتر خودم ، آزمایش های همسری رو بردم تا بهش نشون بدم و ببینم نظر اون چیه که برای اینکه این پست خیلی طولانی نشه، توی پست بعد مفصل می نویسم که دکتر خودم بهم چی گفت .
***سه روز دیگه دوباره دوره ی تخمک گذاری شروع میشه و بعد هم دوباره انتظار ... نمیدونم چند تا از این انتظار های بیست و چند روزه باید بیاد و بره تا منم اون خط دوم کمرنگ یا شایدم پر رنگ رو ببینم.خیلی محتاجم به دعاتون..خیلی***