انتظار ما برای نی نی دار شدن  انتظار ما برای نی نی دار شدن ، تا این لحظه: 10 سال و 10 ماه و 3 روز سن داره
یکی شدن ما دو تا یکی شدن ما دو تا ، تا این لحظه: 14 سال و 9 ماه و 26 روز سن داره

روزهای انتظار

روزهای آغازین سال 94

اولین سلام به دوستای گلم در سال جدید  امیدوارم سال رو به خوبی و شادی آغاز کرده باشین ..  در مورد خودمون خبر خیلی مهمی نیست .. غیر از اینکه همسری دوباره بعد از دو ماه مصرف آمپول ، آزمایش داد و تغییر چندانی در آزمایش به وجود نیومده بود  بعد از اینکه با دکترش صحبت کرده بو جناب دکتر فرموده بودن که معمولا بعد از مصرف آمپول اسپرم ها یه افتی می کنن و با داروهایی که ما بعدش میدیم یهو وضعیتشون خوب میشه !  که اینم از وعده های سرخرمن جناب دکتر بود و برای این بود که ما امیدوار شیم !!!  دوباره برای دو ماه دارو داده و باید باز هم صبر کرد .............. چاره ای هم نیست جز صبر البته خود همسری هم یه سری دارو از ع...
1 ارديبهشت 1394

آی یو آی

سلام دوستای گلم  ممنونم که تو این مدتی که نبودم هم بهم سر میزدید.دلم براتون تنگ شده  هنوزم توی خونه اینترنت ندارم.چون تلفن هم هنوز وصل نشده  الان خونه ی مامانم هستم. با گوشی دارم پست میذارم  فقط اومدم بگم که قراره هفته ی بعد،همین موقع، ای یو ای کنم  بازم مثل همیشه ازتون میخوام برام دعا کنید  دعا کنید با همین ای یو ای نتیجه بگیرم. خیلی دوستون دارم. انشالله همتون به زودی زود مامان بشین  آمین 
27 آبان 1393

خوابهای طلایی !

وای که چقدر سخته عوض کردن خونه ... اونم خونه ای که خیلی کار داره تا آماده بشه .. توی این مدت همش درگیر آماده کردن خونه بودیم .. انتخاب کاغذ دیواری و پارکت و ... اما هنوزم کلی کار داره خدا رو شکر این روزا چون خیلی درگیرم زیاد فرصت نمی کنم به موضوع بچه فکر کنم .. یا اینکه نگرانش باشم این روزا خیلی ها بهم می گن خواب دیدن ..خواب دیدن که من بچه دارشدم اکثرا  هم می گن پسر بوده . البته این در شرایطیه که نمیدونن ما مشکل داریم . مثلا چند روز پیش دخترعمه ی همسری بهم اس داد و گفت : " شدیدا به دلم افتاده شما نی نی داری " گفتم چطور ؟؟ گفت : چند وقته اینطوری شدم. وقتی کسی حامله میشه به دلم میفته . گفتم : انشال...
20 شهريور 1393

خدایا امیدمون به توئه و بس

الان که دارم پست میذارم سرشار از یه حس قشنگم ... آخه قراره تا نیم ساعت دیگه همسری بیاد دنبالم و بریم کمیته امداد و کفالت یک بچه یتیم رو بگیریم .. و ان شالله تا حدی که وسعمون میرسه کمک کنیم بهشون ... راستش این نیت مدتها تو سرم بود و فرصت عملی کردنش رو پیدا نمی کردم . قبلا داشتیم ولی الان تقریبا دو ساله که از این خیر بی بهره هستیم و ان شالله امروز عملی میشه .  میخوام کم سن و سال ترین دختر رو بردارم   آخه دلم قیلی ویلی میره واسه اینکه براش لباس و  عروسک بخرم ... خیلی حس خوبی داره  دو روز پیش یعنی 30 مرداد ، دقیقا یک سال از عمل واریکوسل همسری گذشت   و ما هنوز هیچ نتیجه ی امیدوار کننده ای نگرفتیم ...
1 شهريور 1393

این 20 روزی که نبودم

سلام به دوستای گل و مهربــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــون ... ممنونم که بهم سر می زنید و همینطور به خاطر کامنت های قشنگتون که کلی بهم انرژی مثبت میده بالاخــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــره پابان نامه و پروژه ی عملی رو تحویل دادم بلــــــــــــــــــــــــــــــــه !!! دیروز بالاخره تموم شد . خیلی استرس داشتم و تا لحظه ی آخر هم مشغول کار بودم اما بعد از اینکه ارائه دادم و استادام کلی خوششون اومد و کلی ازم تعریف کردن ، خستگی کار از تنم رفت بیرون . حتی استادم ازم شماره گرفت گفت می خوام به چند تا ارگان دولتی معرفیتون کنم برای کار !!! خلاصه اینکه بالاخره دوران کارشناسی هم تموم شد و فعلا هم قصد ادامه...
21 خرداد 1393

25 روز تا 25 سالگی !

این روزا حسابی داره زود می گذره و منم دیگه خیلی وقت ندارم برای آماده کردن پایان نامه ! تا 21 خرداد فقط 20 روز مونده و من هر روزی که می گذره استرسم بیشتر میشه ... استاد راهنمام هم خیلی خوب باهام همکاری نمی کنه و بعضی وقتا هم یه مقدار سخت گیری های به نظر من بیخودی می کنه!! خلاصه که نمیدونم دیگه چی پیش بیاد .. شما هم برام دعا کنید . یه معذرت خواهی به همه ی دوستای گلی که تو لینک وبلاگم و دوستای عزیزی که بهم سر میزنن و برام کامنت میذارن بدهکارم ! آخه واقعا فرصت نمی کنم بهتون سر بزنم .... اما قول میدم وقتی پایان نامه رو دادم به خونه های تک تکتون سر بزنم ... خیلی وقته خبر ندارم کیا ستاره دار شدن ! همونطور که از عنوان پست هم پیداست من دارم به ...
1 خرداد 1393

دردم از یار است و درمان نیز هم

١٧ دی ماه برای نشون دادن آخرین آزمایش همسری به دکتر خودم ( متخصص زنان و نازایی ) رفتم پیشش . بعد از دیدن آزمایشات ابرویی بالا انداخت و گفت : این آزمایشات که تغییر چندانی نکرده ! گفتم . درسته گفت : به نظر من بهتره بیای آی یو آی کنی !! توی دلم گفتم بالاخره چیزی که می ترسیدم بهم بگن رو گفتن ... نفس عمیقی کشیدم . تا یکی دو روز قبلش،حتی نمیدونستم فرق بین آی یو آی و آی وی اف دقیقا چیه ..... توی افکار خودم بودم که دکتر گفت : می دونی آی یو آی چیه ؟؟ گفتم تا حدودی میدونم . بعد یه کم برام در موردش توضیح داد . گفتم : یعنی کی بیام ؟؟آخه دکتر برای دو ماه آینده به همسرم دارو داده . گفت : همسرت این دوماه ، داروهاشو مصرف کنه . شاید معجزه شد و طب...
7 بهمن 1392

"دو ماه " هایی که همچنان ادامه دارد !

صبح روز ١١ دی ،‌داروهای همسری تموم شد . اون دو ماه که بی صبرانه منتظر تموم شدنش بودیم گذشت . به خاطر اینکه اون روز بین التعطیلین بود ،‌به همسری گفتم همین امروز برو آزمایش بده و همین امروزم جوابش رو بگیر تا همین امشب بتونی ببری و به دکتر نشون بدی . همسری هم که طفلکی اصرار منو می دید چاره ای جز اینکه قبول کنه ، نداشت . از چند روز قبل برای اون شب از دکترش وقت گرفته بودیم .. صبح چهارشنبه بعد از خوردن آخرین قرصها ، رفت به همون آزمایشگاه همیشگی و آزمایش داد . اما بهش گفته بودن جوابش امروز حاضر نمیشه ... وقتی فهمیدم ناراحت شدم از اینکه باید تا شنبه (١٤ دی) صبر کنه و بعد بره جواب آزمایشش رو بگیره . بعد از ظهر زنگ زدیم به مطب و وقت رو ت...
1 بهمن 1392

دارو .... آزمایش .... انتظار

 ٩ شهریور ، که می شد 10 روز بعد از عمل همسری رفت دکتر،ساعت ده و نیم شب وقت داشت و منم خسته و خواب آلود توی خونه منتظرش نشسته بودم تا اینکه ساعت 1 رسید خونه و حرفای دکتر رو برام گفت .گفت که دکتر معاینه کرده و گفته عمل خیلی خوب بوده و بخیه ها هم خیلی خوبه... بعد یه سری دارو داده برای دو ماه . البته داروها رو گرفته ولی بعد از اینکه به دکتر نشون داده و یکی از داروها ایرانی بوده مجبور شده همه رو با هم پس بده ..چون اگه اون یه دونه رو پس میداد و میخواست بعدا بگیره شامل حق بیمه نمی شد و باید همه رو با هم پس میداده واسه همین روز بعدش دوباره رفت و همه ی داروهاش رو با هم گرفت . دکتر گفته بود دو ماه بعد بیا ... اما نگفته بود با آزمایش بیا . همس...
28 دی 1392